خاک آلوده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : پاک و صافی شو و از چاه طبیعت بدرآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده. حافظ. بوسه ازتشنه لبی سینه گذارد بر خاک تا شد از خط، لب لعل تو تراب آلوده. صائب (از آنندراج)
خاک آلوده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : پاک و صافی شو و از چاه طبیعت بدرآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده. حافظ. بوسه ازتشنه لبی سینه گذارد بر خاک تا شد از خط، لب لعل تو تراب آلوده. صائب (از آنندراج)
خوابناک. خواب آلود. (یادداشت بخط مؤلف) : ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را. سعدی. تو صاحب منصبی از حال درویشان نیندیشی تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی. سعدی. دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران. سعدی. آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده. حافظ. دوش رفتم بدر میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده. حافظ. به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار. حافظ. رجوع به خواب آلو و خواب آلود شود
خوابناک. خواب آلود. (یادداشت بخط مؤلف) : ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را. سعدی. تو صاحب منصبی از حال درویشان نیندیشی تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی. سعدی. دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران. سعدی. آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده. حافظ. دوش رفتم بدر میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده. حافظ. به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار. حافظ. رجوع به خواب آلو و خواب آلود شود